یقین
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی
بگذار روزگار هرچه میخواهد پیله کند
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی
بگذار روزگار هرچه میخواهد پیله کند
میدونین چی تا سف آوره؟
اینکه اقوام نزدیک امام رو بدحجاب ببینی
یکی از آرمان های امام راحل ترویج حجاب برتر و مناسب در اسلام بود...اما .....
این عکس متعلق به نتیجه ی امام خمینیه !
واقعااین بود آرمان امام و شهدا؟
امام به جای نتیجه ات ما شرمنده ایم
جانبازا شرمنده ایم
شهدا شرمنده ایم
حروم♥ چیست؟؟؟؟معنی حروم رو کی فهمیده؟؟؟؟
حروم اون پدر معتادیه که واسه خرج خودش دخترشو میده دست هرکس....
حروم 3 هزار میلیاردیه که نمیفهمم چه جوری از گلوشون میره پایین...
حروم پدر معتادیه که دختر 3 سالشو واسه یک میلیون میفروشه.....
حروم یعنی وزن سیری مونو با ترازوی یه گرسنه بکشیم ...
حروم اون صاحب خانه ایه که اگه اجاره اش یه روز دیر بشه اساس ما میره تو خیابون...
حروم یعنی دل شکستن یه دل شکسته...
حروم دست مزد اون فوتبالیسته که یه ساعتش قدرتمام دارایی های یه خانوادست...
حروم اونایی هستن که باعث شرمندگی پدر میشند....
حروم آیینه بقل ماشینیه که اگه بشکنه پولش قدر دیه منه....
حروم اون آمپولیه که هرکدومش 2میلیون پولشه.
حروم اون حاجیه که رفته مکه واسه خودنمایی کلی پرده میزنه ...
حروم اون مسئوله که باید همچین بلایی سر بچه اش بیاد تا به فکر اصلاح باشه...
بهخدا حرومه حروم ....
آقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم.....
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ... می خوری تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ …
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم
مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …
مسیر راهم را انتخاب نمودم و میخواهم با تمام توان به سوی موفقیت حرکت کنم .لباس پوشیدم و حرکت کردم به سمت موفقیت,در گامهای اول مسیر به دوراهی رسیدم ...!!!
ایستادم و خواستم بپرسم مسیر موفقیت کجاست ؟ اما نتوانستم. به خود گفتم که میروم و میرسم یک راه را انتخاب کردم چندگامی نگشت یه چند راهی جلوی رویم سبز شد از راه دلسرد شدم و خواستم از نو بدون اشتباه با جرات پرسیدن و تحقیق جویا شوم .سنم آب سردی به رویم ریخت پایم شل شد نه نای جلو رفتن نه قدرت برگشت داشتم .به خودم گفتم که امروز را همینجا استراحت میکنم و فردا با قدرت و فکر به سمت مسیر درست میروم ...
ناگهان صدایی آرامش من را بهم زد و به سمت صدا رفتم یک تصادف اونم اینجا ....
یکی میگفت چندتا مینوشتن چند تا چندتا میخوندن و پخش میشد , تا که یکی میاد میگه اونی که میگفت و چند تایی که مینوشتن و چند تا چندتایی که میخوندن اشتباه می گفتن مینوشتن میخوندن ...
حالا میگه چندتا مینویسن جندتا چندتا میخونند و قرار پخش کنند ....
یکی میدوزه یکی میندازه دور دوباره میدوزه .یکی میگه این لباس خوبه یکی میگه این لباس نه صبر کنید این لباس که میخوام بدوزم بهتره ...